-
ننوشتن یا خوانده نشدن ؟ مساله اینست !
دوشنبه 29 شهریور 1389 21:54
من از اول اصلا دیر شروع کردم . وبلاگ نویسی رو میگم سالها وبگردی کردم و مثل موریانه وبلاگ جویدم. همه ریز و درشت وبلاگنویسا و وبلاگاشونو می شناختم تا همتم ( یا حالا هر چی ) جمع بشه و شروع کنم به نوشتن . بعد خوب به کندی و تنبلی . نه اینکه حرفی برای گفتن نداشتم نه اینکه بلد نباشم بنویسم و نه اینکه های دیگه ... فقط تنبل...
-
شام آخر
چهارشنبه 13 مرداد 1389 22:52
دلم غم داره اونم نه یه ذره ... دنیا دنیا نمی دونم چرا با این همه خستگی و دغدغه ذهنی ، عطش نوشتنم گرفته امشب ! امشب شام آخر مجردی نوشاست . بالاخره قراره بعد این همه مدت و فراز و نشیبهای خوشگل ! بریم سر خونه زندگیمون . از روزی که باهام تماس گرفتن برای معرفی و آشنایی تا فردا دقیقا میشه 9 ماه و ظاهرا قراره فردا فارغ بشیم...
-
گاه ؟!
سهشنبه 12 مرداد 1389 10:25
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچهای غربت ؟
-
بنشینم و صبر پیش گیرم ...
شنبه 19 تیر 1389 23:33
« همیشه حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کس به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد ». اینو دکتر شریعتی گفته درست و نادرستشو نمی دونم و البته نمی دونم چقدر هم به حال و هوای الان من ربط داشته باشه ولی همین که اومدم در اینجا رو باز کنم و تار عنکبوت زدایی نمایم ! تو ذهنم جاری شد . یه چیزایی رو باید گفت یه چیزایی را...
-
خاتمی عزیز من
سهشنبه 17 فروردین 1389 13:09
پ. ن 1 : شرح این پست با شما پ . ن 2 : این بریده روزنامه از همون اوایل دوران ریاست جمهوری ایشون تو آرشیو من بوده یه جور خاصی دوستش دارم
-
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی وبلاگ ها رو نگهدار !
یکشنبه 2 اسفند 1388 18:47
خداییش ها !!! واقعا خجالت نمی کشم ؟! چرا خوب خیلی خجالت می کشم از اینکه صد ساله اینجا چیزی ننوشتم به زودی می نویسم حتی اگه همه دنیا بگن دیگه وبلاگ نویسی کار عبثیه حتی اگه همه دنیا مینیمال بنویسن و تو گودر و فرندفید و فیس بوک لایک و کامنت بارون بشن دلم نمی خواد یه روزی برای حس نوستول خوندن و نوشتن وبلاگ هم چشام پر اشک...
-
آیینه ای رو به خدا
جمعه 8 آبان 1388 20:26
نقاشان چینی با نقاشان رومی در حضور پادشاهی، از هنر و مهارت خود سخن میگفتند و هر گروه ادعا داشتند که در هنر نقاشی بر دیگری برتری دارند. شاه گفت: ما شما را امتحان میکنیم تا ببینیم کدامتان، برتر و هنرمندتر هستید. چینیان گفتند :ما ... میان دو دیوار مقابل را پرده کشیدند و دو گروه نقاش ، کار خود را آغاز کردند. چینیها صد...
-
بازگشت
دوشنبه 6 مهر 1388 19:37
گاهی به این سوالا فکر می کنم که مثلا دوست داری زندگیتو به عقب برگردی ؟ از کجا دلت می خواد دوباره شروع کنی ؟ فکر می کنی اگه برگردی زندگی رو چطور ادامه میدی ؟ وقتی به اشتباهاتم ، به کوتاهی های خودم ، به کارهایی که می تونستم انجام بدم و انجام ندادم ، به حقوقی که ازم گرفته شده ، به جفاهایی که در حقم روا شده فکر می کنم...
-
امید
دوشنبه 23 شهریور 1388 22:56
من از ترحم بر خویش سخت بیزارم و با وجود همین چهره های آشفته من آن سپیدی خاکسترم که ته نشین شده ام و مانده ام و چشمهایم را به چشمهای تو می دوزم و دلشکستگی ام را امید می خوانم به این گمان که در آن زیر زیر خاکستر اجاق مختصری هست و صبر باید کرد به این امید و خیال است که ته نشین شده ام و مانده ام به رغم آنکه دلم چکاوک آتش...
-
روزها
شنبه 21 شهریور 1388 19:14
از بی ثمری روزهای گذشته ام خسته ام خسته و داغون و بی حوصله و هر روز بدتر از دیروز اینکه همیشه هم میگم فردا روز دیگریست می دونم که مزخرفی بیش نیست فردا هم روزیست مثل دیروز مثل امروز فقط می شینم به تماشا که تموم بشه این عمر ،عمری که نام دیگرش بیهودگیست
-
نمی دونم ها
یکشنبه 8 شهریور 1388 08:27
سلام خوبی ؟ خوشی ؟ چیه خیلی سوال فجیعی بود ؟ نمی دونم منم یکی ازم می پرسه در بهترین حالت نمی دونم چی جواب بدم و غیر از این که دیگه نمی دونم واقعا ... بگذریم نمی دونم چرا حالا بعد این مدت ننوشتن ویرم گرفت همین الان بشینم بنویسم در شرایطی که مثلا قرار بود برم مخشامو بنویسم ، بعد باید برم سازمان ، بعد از ظهر وقت مشاور...
-
شعر برهنه
شنبه 3 مرداد 1388 12:28
به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او کس از کسان شهر را خبر نشد که من مکیده ام ز قلب او، هزار آرزوی او کس از کسان شهر را خبر نشد که این درخت خشک را من آفریده ام کس از کسان شهر را خبر نشد که آبشار شیشه ها فرو شکست و ریخت و یک زن از خرابه های قلب من رمید و مردی از خرابه های قلب او گریخت...
-
دوست
چهارشنبه 20 خرداد 1388 01:48
بعد یه صد و بیست سالیه دارم مطلب می نویسم البته اینجا و گرنه فرندفید که ریا نباشه دائم الفیدم. اما اگه فکر می کنی تو این گیر و دار انتخابات میخوام پست سیاسی بنویسم باید بگم سخت در اشتباهی نه اینکه دلم نخواد و حوصله نداشته باشم یا اینکه اهلش نیستم و این حرفا بلکه یه موضوع مهمتری هست که مدتهاست بهش فکر می کنم و می دونم...
-
هفت فروردینی دیگر
جمعه 7 فروردین 1388 01:46
بهار بهترین بهانه برای آغاز و آغاز بهترین بهانه برای زیستن این اس ام اس یکی از دلچسب ترین اس ام اس های بهارانه امسال بود همه حس من از نوروز و بهار و البته تولدم : هفت فروردین همیشه در زندگیم دو زمان هست که اونقدر ته دلمو می لرزونه که ناخواسته اشک به چشمم میاره یکی زمان تحویل سال یکی تولدم فکر نکن از سر خودخواهیه ولی...
-
سایه های تاریک
پنجشنبه 17 بهمن 1387 22:41
چند روزی سر و کله ام پیدا نبود هفته قبل برای دو سه روزی رفتم مشهد زیارت امام رضای عزیزم . تقریبا بی خبر و کاملا تنها . از اون وقتایی که فقط دلم تنهایی می خواست . تنهایی ، هوای عالی بهاری ( که دوستان مشهدی بهش میگن سرد ) و زیارت ... خیلی خوب بود خیلی چسبید با همه خستگی های ناشی از برنامه فشرده و کوتاهم ولی عالی بود ....
-
وجدان آسوده بخواب که ... !!!
جمعه 4 بهمن 1387 23:13
خیلی وقته اینجا ننوشتم دلیلش هم می دونی : امتحانات خودم و بچه هام که تموم مدتش هم با این سرماخوردگی لعنتی همراه بود . نمی دونم این ویروس عجیب چی بود که این همه وقت رهام نکرده فقط هر چند روز علائمش عوض میشه . هر کسی هم می رسه برای دلداریم میگه : " آره همه گرفتن ، ویروسیه که حاجی ها آوردن، دوا و درمون نداره باید...
-
آرزوها
پنجشنبه 28 آذر 1387 14:12
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگرعاشق هستی، معشوقت هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد، و هنگام تنهایی، نفرت از کسی نیابی، و بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نا دوست و برخی دوستدار که دست کم یکی در...
-
تحولی در عالم تکنولوژی
جمعه 1 آذر 1387 11:56
این روزا اومدن به نت مساویه با www.friendfeed.com . محیط جالب و خوشایندیه برعکس کلوب که با توجه به امکانات بالقوه اش هیچ وقت خوشم نیومد ازش . خلاصه همونطور که رفقای ناباب منو فرفری کردن تو هم حرف من رفیق ناباب رو قبول کن و بیا . اما پست امروز اختصاصا به مناسبت یه خبر جدید بود و اون اینکه این بنده حقیر سراپا تقصیر بعد...
-
بادبادک باز
سهشنبه 30 مهر 1387 22:40
بالاخره موفق شدم رمان بادبادک باز نوشته خالد حسینی نویسنده افغانی رو بخونم . مدت ها بود رمان نمی خوندم یا درس و مشق یا خوندن آثار غیر داستانی باعث شده بود حسابی از دنیای داستان و رمان دور بشم . ولی حالا که با شروع کار پایان نامه تا خرخره باید تو کار و درس فرو رفته باشم طبق معمول شدم ضد برنامه ( نمی دونی چه حالی میده...
-
روزهای مدرسه
یکشنبه 7 مهر 1387 15:58
اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان بازگرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب رابابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد وچاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود...
-
سفر
دوشنبه 1 مهر 1387 13:36
سلام باز هم پاییز نرم نرم از راه رسید و سه ماه مثلا تعطیل من هم به سرانجام . اما همه خستگی کار و درس این چند وقت یک طرف و این روزهای آخر یک طرف . این چند وقت اخیر زندگی و فضای اطرافم پر شده از اندیشه و گفتگوی واژه های : رفتن ، دیگه نبودن ، دیگه ندیدن ، تموم شدن ، نداشتن ، تنهایی و کامل تر از همه واژه فقدان که فکر می...
-
بلیت نیم بها یا فیلم نیم بها !
دوشنبه 11 شهریور 1387 00:39
بعد از کلی امروز و فردا کردن موفق شدم برم فیلم " همیشه پای یک زن در میان است " رو ببینم . البته فیلم که نه ، یه چل تیکه بی سر و ته ، بی منطق و بی مزه که به مدد بازی خوب دو سه تا از هنرپیشه ها و چند تا دیالوگ و صحنه کمدی می شد گاهی هم بخندی . نمی دونم من خنگ شدم ! فیلم خیلی معنا گرا بود ! من مخاطب عام بودم و...
-
امروز کاری کن
جمعه 4 مرداد 1387 10:34
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر بردهی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی … اگر روزمرّگی را...
-
ناباورانه
یکشنبه 30 تیر 1387 17:48
خسرو شکیبایی رفت ... !!! مردی از جنس عاطفه و آب و آیینه چه ناباورانه اما رفت ... به همین سادگی به همین تلخی
-
روزهای بهشتی
جمعه 14 تیر 1387 11:01
رفته بودم دانشگاه ، دانشگاه سابقم ، شهید بهشتی ... بعد از ده سال ! همون اوایل فارغ التحصیلی چند باری شد که برم ولی خیلی کوتاه و محض انجام کاری . بارها دلم می خواست برم اما فرصتی و بهانه ای دست نمی داد . این بار هم بهانه ، گرفتن دانشنامه لیسانس شد و البته مهمتر از اون دیدار اساتیدم . بعد از ده سال برگشتم به اون روزها...
-
مرد
چهارشنبه 29 خرداد 1387 10:45
مرد بزرگ، آیینه هاست و انعکاس سلسله دستان مردم است سوسوی دعوتی است از آن سوی شب، شبی کان را کرانه نیست، خداوندگار نیست بر کشتی شکسته ی شب، ناخداست او مشت است در زمانه ی دستان باز، باز، دستی است کز سخاوت خود بر ملاست او، او را اگر گرفتی و گفتی گرفتنی است در چنگ های شوم تو، حتی، رهاست او بیماری غریب گرفته ست قوم را بر...
-
دعا کنید که عاشق تمام خواهد شد
دوشنبه 20 خرداد 1387 13:56
دو چشم زنده که از توده های خاکستر بسوی زندگی ام منفجر شده ست از عمق تمام زندگی ام را، پناهگاه شده ست به ریشه های تنم من رجوع خواهم کرد رجوع خواهم کرد به مادر تن خود، به ریشه های کهنسال مهربانی خود به سرزمین سپیدارهای عاطفه ها به رد پای شقایق درون پاهایم به آسمانی از کهکشان مینایی که مشرف است به مهتاب روحانی رجوع خواهم...
-
دوباره بهار ، دوباره من
جمعه 27 اردیبهشت 1387 12:57
من دختر بهارم و وقتی بهار خوب باشه منم خوبم . هنوز هم چیزی عوض نشده فقط این که بهار به یادم میاره زندگی هست و جریان داره و باید زندگی کرد . دیروز شمال بودم طبق روال . دو هفته ای بود که نرفته بودم . این چند وقت هوا به شدت بد بود یا سرد یا گرم و مدام باد و خاک . ولی با بارون این روزهای اخیر هوا و زمین دیدنی شده بود ....
-
زندگی در چهارراه
جمعه 6 اردیبهشت 1387 11:52
دلم می خواهد شعر بخوانم فقط شعر دلم می خواهد همه شعرهای دنیا را بخوانم ، فقط بخوانم و به هیچ چیز فکر نکنم دلم می خواهد زیر باران بی امان موسیقی ساعتها بنشینم و راه بروم تمام روز و شب با صدای بلند ، باران آواز و آهنگ با شدت هرچه بیشتر بر سرم ببارد و دیگر هیچ... فقط شعر فقط موسیقی فقط باران چقدر خسته ام احساس می کنم...
-
فروردین است
یکشنبه 11 فروردین 1387 19:53
سال نو برای من خیلی بیخود و بی نمک شروع شد و بدتر هم ادامه پیدا کرد . نمونه اش اینکه روز اول وقتی بیدار شدم آب قطع بود و با اون قیافه خواب آلود و کم و بیش نشسته ، سال رو تحویل گرفتیم . حالا هم که مردم به لطف اقتصاد شکوفای ج . ا. ا همه ماشین دارن و جیب پرپول و باک پر از بنزین ، پس سفر از نون شب واجب تره و این یعنی عید...