-
بنفشه های مهاجر
دوشنبه 20 اسفند 1386 21:51
در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشههای مهاجر زیباست در نیم روز روشن اسفند وقتی بنفشهها را از سایههای سرد در اطلس شمیم بهاران با خاک و ریشه میهن سیارشان در جعبههای کوچک چوبی در گوشهی خیابان میآورند جوی هزار زمزمه در من میجوشد ایکاش ایکاش آدمی وطنش را مثل بنفشهها در جعبههای خاک یک روز میتوانست همراه خویش ببرد هر...
-
امروز خراسان سرشار از بوی گل است
شنبه 18 اسفند 1386 11:09
ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود وان دل که با خود داشتم، با دل ستانم می رود . . محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می رود . . او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود . . باز آی و بر چشمم نشین، ای دل ستان نازنین کاشوب و فریاد از زمین، بر...
-
ما ایرانی های شجاع
یکشنبه 12 اسفند 1386 21:13
من نمی دونم آخه کدوم کارشناس و تحلیل گر نابغه ای اولین بار این حرف رو ول داد ! که جناب رئیس جمهور محترم و شجاع ما تو روز روشن و با سربلندی و بدون هیچ دلهره و نگرانی با کلی دبدبه و کبکبه و برنامه میره عراق و تازه شب هم خونه عراقیا اینا می مونه ولی بوش بدبخت خاک بر سر ترسو یواشکی میدوه میره عراق ، یه ساعته بر میگرده ؟!...
-
از دور و از نزدیک
شنبه 11 اسفند 1386 18:13
تو وقتی که دور از منستی خیال تو از خلوت من ازین شامگاه زمستانی غربت من مرا می برد تا دیاری که در آن طلوعی طلایی است ، آری طنین قدم های تو در دل شب تپش های قلبی است در آستان تولد عبور درختی ز مرز شکفتن تو چون در شب تیره ، رخ می نمایی دری بر من از روشنی می گشایی تو چون می نشینی مرا می ربایی تو وقتی که پیش منستی چراغی پس...
-
خیلی خسته ام
یکشنبه 5 اسفند 1386 21:07
نمی دونم چرا این روزا عقربه های ساعت اینطور با هم مسابقه گذاشته اند ! نکنه اونا هم به خاطر شب عیده که دارن می دون ؟! مدام وقت کم میارم. اصلا نمی دونم چرا به هیچ کاری نمی رسم . یعنی اصلا هیچ کاری نمی کنم ولی بیشتر اوقاتم مشغولم و شب یک فقره جنازه است که به رختخواب میره اون وقت تازه می بینم تقریبا که چه عرض کنم تحقیقا...
-
در دوستت دارم
چهارشنبه 1 اسفند 1386 23:15
در « دوستت دارم » همیشه صدا نیست در خود گریستم : « دوستت می دارم » و سخن شاعرانه نبود و سخن عاشقانه نبود می خواستم آیه ای از حقیقت را درون سینه بخوانم تا قلب با حیای باکره ام باور به آفتاب را بپذیرد و در طریق پرستش سجود و رکوع را بیاموزد در « دوستت دارم » همیشه صدا نیست من در سکوت شبانگاه و بهت زدن بر ستونهای برفی...
-
باید شعری برای روزهای نبودن می سرودم
سهشنبه 23 بهمن 1386 18:18
بهترین خاطره غزل تاجبخش - شاعر دو پله یکی ، شاد و سبکبال ، می رفت تا خود را به جلسه امتحان برساند . هفده ساله ای بسیار شاداب تر از همسالان در روپوش و مقنعه سرمه ای ، شاخه گلی صورتی را که معلوم نبود سر راه از کدام باغچه مسیر خرداد کش رفته بود در دستهایش می رقصاند . از پایین پله ها ، ایستاده بر آستاه در ، فقط نگاهش می...
-
یک ایمیل ( حسین هنوز مظلوم است )
چهارشنبه 17 بهمن 1386 20:13
حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... ستار گلمکانی صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر ۱ماه تکیه راه می اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره! حسین (ع) هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید... قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می شود و میانداری می کند و روزها مردم را لخت می کند و...
-
کوروش آسوده بمیر مملکت تعطیل است
شنبه 22 دی 1386 11:09
سلام روزهای قشنگ زمستونیت بخیر روزای زمستونی من هم قشنگه مخصوصا با این تعطیلی مدارس آن هم در بحبوحه امتحانات و اینکه من هنوز ورقه برای صحیح کردن ندارم ولی مگه میذارن ! مگه میشه تو این مملکت گل و بلبل بذارن بدون اینکه عیشت منقّص بشه از زندگیت لذت ببری ! بله تا وقتی دانشگاه معظم پیام نور هست حتما یه بمب ضد حال تو جیب...
-
نفرین به جنگ
شنبه 31 شهریور 1386 23:08
امروز صبح هنوز چشمم رو باز نکرده بودم که خاطرات تلخ اون شب به سراغم اومد . هر چه کردم فراموشش کنم نشد ، هر چه خواستم بر احساساتم غلبه کنم نشد ، خواستم ننویسم از آن شبی که صبح نداشت ، شبی که ۸ سال صبر کردیم تا سحر بشه ، شبی که هنوز هم کابوس سیاهش سایه اش رو از روی زندگی ما برنداشته . نمی دونم تو نامش رو چی میذاری : جنگ...
-
مرد تنهای سرنوشت
یکشنبه 24 تیر 1386 10:40
« مرد تنهای سرنوشت قصه انسانی است که در زندان بی حرکتی محکوم است و اختیار و انتخاب با او نیست و او با قدرت تعقل و تفکر زندگی را در مسیر مفهوم اعتقادی می بیند . وی می داند که مقصد و مقصود در اینجا نیست بلکه همانطور که خدا وعده می دهد به انسانها در مسیر ناملایمات زندگی باید به کمال برسند و کمال عقل در متابعت از خداست ....
-
باز وقت آمد که مستی سر کنم
دوشنبه 9 بهمن 1385 13:05
عنــــــــقای قاف را هوس آشیـــــــانه بود غوغای نینــــــــــــــوا همه در ره بهانه بود جاییکه خورده بود می آنجا نهاد ســـــــــر دُردی کشی که مست شراب شبانه بود یکباره سوخت ز آتش غیرت هوای عشق موهوم پرده ای اگر اندر میـــــــــــــــانه بود در یک طَبَق به جلوه جانان نثــــــــــار کرد هر درّ شاهـــــــــــــوار کش...
-
دلم برای کودکی هایم تنگ شده است
یکشنبه 16 مهر 1385 16:21
« روباه گفت : سلام! شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید ولی مودبانه جواب سلام داد. صدا گفت من اینجا هستم ، زیر درخت سیب ... شازده کوچولو پرسید : تو کی هستی ؟ چه خوشگلی !... روباه گفت : من روباه هستم . شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن . من آنقدر غصه به دل دارم که نگو... روباه گفت من نمی توانم با تو...
-
شکست و شرافت
یکشنبه 9 مهر 1385 00:46
می خوام بنویسم ... فقط بنویسم ... نیاز به نوشتن دارم ... خیلی زیاد ... اما از چی بنویسم ! از کجای این دنیای بی در و دروازه که قراره همشو یه جا کنج این دل کوچیک بذاریم . دیدی می گن دلش قد یه دریاست ؟ من نمی دونم یعنی چی فقط اینو می دونم که هر چقدر هم بزرگ باشی این دل بالاخره دله ! امروز صبح تو برنامه « مردم ایران سلام...
-
حرفهای عجیب از یک آدم عجیب تر
سهشنبه 13 تیر 1385 00:35
روزگار غریبیست غریب و یا شاید من در این میانه غریبه ام . موجودی غریب از دنیایی دیگر که نمی دانم چرا نمی تواند راه و رسم این دنیا را به رسمیت بشناسد یا اینکه حتی به عادت تن دهد . حرفهایم از جنس دیگریست ، دردهایم برای این مردم غریبه و تلاشم در نظر آنان کودکانه . خسته ام از کلنجار رفتن با معادلات ساده ای که نمی دانم چرا...
-
به یاد دکتر علی شریعتی
دوشنبه 29 خرداد 1385 18:20
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغها همه بیدار و بارور گردند بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد پیام روشن باران ز بام نیلی شب که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد ز خشکسالی چه ترسی ؟ که سد بسی بستند : نه در برابر آب که در...
-
آغاز تعطیلات
شنبه 30 اردیبهشت 1385 18:04
- تعطیلات دوست داشتنی تابستان من تقریبا شروع شده . یعنی چی تقریبا ؟ یعنی اینکه فعلا فقط روزهای امتحان میرم مدرسه و بعد هم تعطیل کامل . حالا دوستان عزیزی که چشم دیدن تعطیلات ما رو ندارند و میگن معلمها که کار نمی کنند و همش تعطیلن چشم و دلشون روشن . آره داداش ما کار نمی کنیم و همش تعطیلیم ! مهم اینه که جای همتون خالی...
-
روزت مبارک
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1385 12:38
سلام روز معلم آمد معلم عزیز همکار خوبم همراه خستگی ناپذ یرم روزت مبارک امیدوارم سالیان سال پاینده پرتلاش و امیدوار این مسیر سبز را با موفقیت و سربلندی طی کنی و روزی که کوله بار سنگین این سالهای سخت را بر زمین می گذاری هیچ غمی و حسرتی از لحظه های رفته به دل نداشته باشی . پشت سرت را که بنگری دشتی سبز را ببینی که با عشق...
-
تمام آنچه می خواهم
جمعه 18 فروردین 1385 18:46
سری هر چند بی سامان تمام آنچه می خواهم کمی عشق و کمی هم نان تمام آنچه می خواهم در این افراط تاریکی در این تنهایی ممتد فقط یک شب یکی مهمان تمام آنچه می خواهم در این سنجش سرایی که نه در دارد نه دروازه ترازوهای نامیزان تمام آنچه می خواهم فقط یک بیت از حافظ تسلی می دهد دل را که عشق آسان نمود اول تمام آنچه می خواهم فقط یک...
-
سلام
دوشنبه 7 فروردین 1385 20:08
امروز 7 فروردینه روز تولد من و روز تولد وبلاگ من هفت فروردین . این روز برای من خیلی خاص و خواستنیه نه فکر کنی خودخواهم ، نه ! چون روز تولد یعنی شروع زندگی یعنی شروع همه چیز : غم ، شادی ،خوبی ، بدی ، خنده ، گریه ، عشق ، ایمان ، خدا ، من ، تو ... یعنی آغاز تجربه ، یعنی آغاز سفر ، سفری که تو هیچ چیز ازش نمی دونی و گرچه...