هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

دختر یا پسر ... مساله این است ؟


چند روز پیش نتیجه سونوگرافی 5 ماهگی به ما گفت حبه انگور ما پسره و نمی دونم چرا ما باور نمی کردیم ! چرا شگفت زده شدیم ! مگر نه اینکه به سونوگرافی 12 هفتگی اعتمادی نبود ؟ مگر نه اینکه خودش گفت فقط از روی حدس میگم دختره ؟ ولی خوب ما در عالم تصورات خودمون همیشه فکر می کردیم دختردار میشیم و به تصورات شیرین و دنیای فانتزی دخترونه دل بسته بودیم ولی برعکس شد .

حالا من باید به داشتن یه پسر فکر کنم با همه جزئیاتش . تا حالا فکر می کردم دختری خواهد آمد که همه چیش برام آشنا بود ولی حالا ! هنوزم گیج و ناباورم !

نمی تونی متهمم کنی که حالا چون پسره دوسش ندارم یا از اینکه پسره ناراحتم و ... چون من اون آدمی نیستم که دچار همچین احساساتی بشم . بچمه ، پاره تنمه ، دوسش دارم و برای به دنیا آوردن و زندگی کردن باهاش تو دلم قند آب میشه . تنها چیزی که این وسط تغییر کرد به وجود اومدن یه حس جدیده یه چیزی مثل کنجکاوی یا هیجان از روبرو شدن با یه دنیای جدید ! با یه عالمی که تا حالا بهش فکر نکرده بودم و واقعا چیز زیادی ازش نمی دونم ! خود همین حس اونقدر شیرین هست که بتونه با آرزوی دختر داشتن برابری کنه .

از همون لحظه اول به همین فکر کردم و می کنم که شاید صلاح بر این بوده که به جای دختر ، پسر داشته باشم . با همه اون دغدغه هایی که برای بچه دار شدن داشتم ، با همه اون غصه ها و دلواپسی هایی که برای آینده اش داشتم شاید پسر داشتن تقدیر الهی بوده برای آرامش بیشتر من  و برای زندگی آینده خودش در این جامعه که جز آزار و تحقیر برای جنس زن چیزی نداشته و نداره .شاید اینکه منم باید لذت زندگی در دنیای پسرونه رو تجربه می کردم . شاید اصلا با همه روحیات عجیب و غریب من پسر داشتن منطقی تر باشه و هزار شاید و باید دیگه .

نمی دونم ولی مهم اینه که هر چه هست راضی ام و شاکر و عاشق