هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

روزهای مدرسه

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان بازگرد  
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی 

خاطرات کودکی زیباترند   

یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب رابابا به سارا داده بود 
درس پند آموز روباه و خروس 

روبه مکار و دزد وچاپلوس 
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود  
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید   

ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم 
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ  

خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید 

همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

       

 

         | شعر از محمد علی حریری جهرمی | 

 

 


نظرات 4 + ارسال نظر
پیوند یکشنبه 7 مهر 1387 ساعت 23:49

اگه هم قرار باشه به کودکی برگردین سعی کنین برین دوره ی دبستان و اصلا اسم دبیرستان و اینا رو هم نیارین چون اینا در مورد دبیرستان صدق نمی کنه.حالا دیگه تو دبیرستان اول مهر معنی نداره!چون تابستون هم اجبارا ما رو می کشونن مدرسه. نا مردا!

اکسیر دوشنبه 8 مهر 1387 ساعت 15:09 http://exiran.blogspot.com

دستت درد نکنه... چقدر چسبید... مخصوصا با این آهنگ پس زمینه... اوضاع مرغ سحری شد حسابی...

سعید شنبه 13 مهر 1387 ساعت 14:15

روزگار کودکی برنگردد ای دریغا

سهند پنج‌شنبه 18 مهر 1387 ساعت 11:16

شعر جالبی بود. الان احتمالاْ تهران همه توی حال و هوای شروع مدرسه و ترافیک و .... هستند. اینجا توی پادگان که خبری نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد