هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

در دوستت دارم

در « دوستت دارم » همیشه صدا نیست
در خود گریستم :
« دوستت می دارم »
و سخن شاعرانه نبود
و سخن عاشقانه نبود
می خواستم آیه ای از حقیقت را
درون سینه بخوانم
تا قلب با حیای باکره ام
باور به آفتاب را بپذیرد
و در طریق پرستش
سجود و رکوع را بیاموزد
در « دوستت دارم » همیشه صدا نیست
من در سکوت شبانگاه
و بهت زدن بر ستونهای برفی مهتاب
شعری قوی تر از تغزل حافظ را
می خوانم
و در خلوص رکعت یک « آه »
گویی تمام راهبه ها به نماز ایستاده اند
و در خود گریستن
با شکوه تر از طنین اذان غروب است
ایستادن را
دیوارها به من آموختند
و هیچ زوزه ای
سکوت چوپانی مرا نشکست
و پای من بر علفهای خیس جاده نلغزید
در خود گریستم :
« دوستت می دارم »
                 

                                                « لیلا کسری »

نظرات 3 + ارسال نظر
ره‌گذر چهارشنبه 1 اسفند 1386 ساعت 23:20

دوستت دارم را با من بسیار بگو

شکوفه یاس چهارشنبه 1 اسفند 1386 ساعت 23:30 http://weblog.persianyas.com

سلام نوشا جان
من هم مثل رهگذر به یاد شعر فریدون مشیری افتادم
جایی از شعر آمده:
خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
...
اما یادمان باشد ( دوستت دارم ) حرمت دارد،
مبادا حرمتش شکسته شود!

سعید چهارشنبه 1 اسفند 1386 ساعت 23:54 http://www.tarsha.persianblog.ir

سلام
خوبی دوست عزیزم
وبلاگ قشنگی داری امیدوارم پاینده و سرافزار باشی
به وبلاگ من هم یه سر بزن خوشحال می شم نظرت رو اونجا بخونم
موفق باشی
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد