هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

خیلی خسته ام

نمی دونم چرا این روزا عقربه های ساعت اینطور با هم مسابقه گذاشته اند ! نکنه اونا هم به خاطر شب عیده که دارن می دون ؟! مدام وقت کم میارم. اصلا نمی دونم چرا به هیچ کاری نمی رسم . یعنی اصلا هیچ کاری نمی کنم ولی بیشتر اوقاتم مشغولم و شب یک فقره جنازه است که به رختخواب میره اون وقت تازه می بینم تقریبا که چه عرض کنم تحقیقا هیچ کاری نکرده ام .جالب اینکه همه اش هم کمبود خواب دارم ! ضعیف و بی حالم و صبح ها دیر بلند می شم و دیر می رسم و الی آخر ... ولی چون طبق معمول پر جنب و جوشم و کرکر خنده ، کی فکر می کنه من دارم می میرم از خستگی !
ترم جدید دانشگاهم شروع شده اما دریغ از این که حتی یک صفحه درس خونده باشم ، کار مدرسه ام با شدتی بیشتر از قبل داره خفه ام می کنه ، هر روز تحقیق ها و پروژه های بچه ها داره جلوی روم انباشته میشه . یه وقتایی میگم لعنت بر من و اون روزی که ازشون خواستم که کار بیارن ! ولی با این حال تو مدرسه هم ترجیح میدم یه نفس درس بدم تا بخوام درس بپرسم و تست و تمرین و ... ، ارائه پروژه و آزمون فن ترجمه ام رو که از آبان تا حالا به تاخیر انداخته بودم باز هم پشت گوش انداختم و با سرخوشی گذاشتم برای اردیبهشت بلکه تو تعطیلات نوروز فرجی بشه ، مدتهاست قراره این خانم نوشا فعال برای نشریه مدرسه مطالب مرتبط با رشته خودش رو تهیه کنه و تا حالا کلی همکار سردبیر رو با مطالب متنوع و پرمحتواش سرافراز کرده !!! دریغ از یک خط ! ( حالا جالبه هر روز هم میرم خودم بهش این موضوع رو یادآوری می کنم ! طفلی چه صبری داره !!! ) ، حالا نه که طبق معمول خیلی خوش فکر و پر انرژی هم هستم ( و البته فکر کنم خداییش تا حالا بوده ام ) پیشنهاد داده ام برای بچه های سوم یه مجموعه تست نوروزی هم تهیه بشه که برای کنکور بتونن استفاده کنن . اینجاست که میگن " لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود " ! تو فکر داری ، برای خودت نگه دار ! تو زرنگی ، به زندگی خودت برس ! تو همون نصفه هندونه های قبلی رو برسون تا دم در ، بقیه اش پیشکش !
بماند که حالا بخواهی و نخواهی باید در این گردونه عید و عید بازی و خونه تکونی و خرید و ... هم وارد بشی و بدتر اینکه دقیقا یک هفته قبل از عید مراسم عروسی یکی از نزدیکانم هست و اضافه کن حضور پرشور و مردمی در انتخابات رو که از نان شب واجب تره !!! وای ی ی ی  همه این کارارو من باید بکنم ؟!
بگذریم ... حال ندارم به خدا ... 
                             
                              تا بعد

 

 

راستی این کشف قشنگ منو ببین وقتی قرار باشه حاصل وبگردی این باشه ، به خدا می ارزه ساعتها تو نت چرخ بزنی :

 کلیک کن : سایت دل انگیز مرتضی رحیم نواز با این مقدمه زیبا:

نوشتن برای من شاید تنها ناگزیر زندگی باشد که همواره با آن دلخوشم و از آن هراسم نیست.

ما هر کداممان به چیزی دچاریم و من به نوشتن.

بر آن نیستم که خوانده شوم و یا از رهگذار این تکاپو به مقصدی برسم. برآنم تا خود را به تمامی عرضه کنم . حتی اگر این خودِ ناتمام چیزی فزونتر از ناتوانی خود را تاکنون تجربه نکرده باشد.

به کلمه اعتقاد دارم و آن را آبروی جهان می‌دانم. بر من نبخشایید اگر او را به پلشتی روزگار بیالایم.

امید به دوستی دارم و مهربانی را به تمنا ایستاده‌ام.

کاش بتوانم جهانی را به شما هدیه کنم که به تمامی آرزومند آنم.

م. فرهاد

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرتضی رحیم نواز دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 14:43 http://rahimnavaz.com

سرکار خانم
از ابراز لطفی که به بنده نموده اید و دلنوشته هایم را معرفی نمودید متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد