هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

شیراز ... شهری که دوست می داشتم (1)

   
 
« سوغات یاد »
این سپیدار کهن سالی که هیچ از قیل و قال ما نمی آسود
این حیاط مدرسه
این کبوترهای معصومی که ما روزی به آن ها دانه می دادیم
این همان کوچه همان بن بست
این همان خانه همان درگاه
این همان ایوان همان در .......آه
از بیابانهای خشک و تشنه از هر سوی صد فرسنگ
در غروبی ارغوانی رنگ
با نشانی های گنگ و دور
آمدم تا هفت سال از سر گذشتم را
بشنوم شاید
از اشارت های یک در
از نگاه ساکت یک پنجره یک شیشه یک دیوار
در حرم در کوچه در بازار
آمدم خود را مگر پیدا کنم
کیف زرد کوچکی بر پشت
نیزه ای از آن قلم های نیی در مشت
گوش ها از سوز سرما سرخ
رهگذر بر سنگفرش راه ناهموار
آمدم شاید
ناگهان در پیچ یک کوچه
چشم در چشمان مادر واکنم
های های اشتیاق سالها را سردهیم
وانچه در جان و جگر یک عمر پنهان کرده ایم
سر در آغوش هم آریم و به یکدیگر دهیم
هیچ
در میان ازدحام زائران
پای تا سر گوش
شاید از او ناله ای در گیر و دار این همه فریاد
مانده  باشد در فضا
هرچند نامفهوم
در رواق سرد و ساکت
می دویدم در نگاه صد هزار آیینه کوچک
شاید از سیمای او در بازتاب جاودان این همه تصویر
مانده باشدی سایه ای
هر چند نامعلوم
هیچ
هیچ غیر از بغض تاریک ضریح
هیچ غیر از شمع ها و قصه پرپر زدن در اشک
هیچ غیر از بهت محراب آه
هیچ غیر از انتظار کفش کن
باز میگشتم
زخم کاری خورده ای تا جاودان دلتنگ
از بیابان های خشک و تشنه صد فرسنگ صد فرسنگ
پیش چشمم گردبادی خاک صحرا را
چون دل من از زمین می کند و می پیچاند و تا اوج فضا می برد
خود نمی دانم
موجی از نفرین این بیچاره آدم بود
و در چشمان کور آسمان می ریخت
یا که باد رهگذر سوغات انسان را به درگاه خدا می برد
خاک خواهی شد
از رخ آیینه ها هم پاک خواهی شد
چون غباری گیج گم سرگشته در افلاک خواهی شد  
 
 
* زبان حال من از قلم فریدون مشیری  
 
* بالاخره دو جا نتونستم خودمو کنترل کنم و هق هقم بلند شد : یکی شاهچراغ و دیگری حافظیه  
 

تولد ... تولد ... تولدم مبارک

 

 تولد چیز خوبی است ، تولدم مبارک .  

 

 

 

 

پ . ن : اما تو باور نکن !

می شوریم ... می سابیم ... می روبیم

 

کوزت نشدی تا عاشقی از یادت بره ! 

 

 

بدبختی اینه که حرف حساب نه جواب داره نه نمره !

 

سوال امتحان دادم : نمایندگان مجلس هر چند سال یک بار انتخاب می شوند ؟  

 

جواب داده : تا وقتی رئیس جمهور و رهبر ازشون راضی باشند به کار خود ادامه میدهند !!! :)) 

 

 

سوره ناز !

  

 

 

دخترک 5 ساله اومده خونه میگه : مامان امروز تو مهد یه سوره یاد گرفتیم اینقده قشنگ بود !

 

مامان : چطور مامانی ؟ 

  

دخترک : آخه خیلی ناز داشت ! 

 

مامان : نااااااز ؟!! بخون ببینم چی بود مگه ؟ 

 

دخترک : قل اعوذ برب النّاز ، ملک النّاز ، اله النّاز ، ...  

 

حرف حساب !

دارم می نالم که بچه ها به طرز افتضاحی تنبل و درس نخون و بی تفاوت هستن . فکر می کردم دبیرستان اینجوریه تو راهنمایی هم اوضاع همونقدر بده .  حتی نمی تونم بی خیال بشم چون هر روز بیشتر از روز قبل هم به صد جامون فشار میارن که باید نمره بدی و  ... ( به قول مدیر ما من نمی دونم هر کاری می تونین بکنین اینا باید قبول بشن ! )

 

میگه : خوب درک این موضوع خیلی سخت نیست . وقتی دیدن شماها که نسل باسواد و باهوش و ایده آل گرا بودین اینقدر براشون دردسرساز شدین ترجیح میدن یه نسل هیچی نفهم بار بیارن برای آینده مملکت داریشون !  

  

می بینم  وقتی معلم حاضر نمیشه الکی نمره بده حتی میرن براش پرونده سیاسی درست می کنن باید پذیرفت که حرفش حرف  حسابه ...

Mark all az read ام آرزوست

این همه روز و سال که به محنت گذشت باقی مانده سالهای این عمر تهی چه می خواهد باشد مگر ؟! 

بگذار این چند ورق هم ناخوانده بر باد رود تو را چه باک و مرا چه زیان