هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

از همین لوس بازیای همیشگی

یه عالمه حرف دارم ولی به نوشتن که می رسه می بینم هیچ حرفی برای گفتن ندارم . بعد اصلا خیلی دلم می خواد بنویسم ولی نمی دونم چی بگم و از کجا بگم . چی شد که من اینقدر تو نوشتن تنبل شدم ! در حالی که مهم ترین روزای زندگیمو دارم سپری می کنم . به هر حال که نمی تونم و نباید خودمو به نوشتن وادار کنم . پس بازم بی خیال تا ببینیم کی قراره این باران کلمات باریدن بگیره .

معضلی به نام ورزش یا بمیر و بدو

من همیشه یه جورایی با مساله ورزش تو زندگیم درگیر بودم . حالا چه اصراریه ورزش کنم نمی دونم . خوب دوست دارم دیگه فکر می کنم ورزش یه کار عزیز و باشکوهی مثل صبحانه خوردنه . اما یه چیزایی هیچ وقت برام حل نشده:

- هوای تهران آلوده است و ورزش کردن و نفس نفس زدن تو این هوا چه لطفی داره !

- وقتی قرار باشه 125 تیکه لباس تنت کنی از خونه بری بیرون ، ورزش کردن و ورجه وورجه کردن میشه عذاب الیم اونم برای من عرق ریز !

- حالا اینکه همیشه فضای مناسب و پارک دلباز که مسیر پیاده روی و شلنگ تخته انداختن داشته باشه فراهم نیست بماند !

باز اینا که خوبه مشکل تازه از وقتی شروع میشه که بخوام برم باشگاه :

-دوست دارم باشگاه نزدیک باشه که بهانه ای برای وقت کم و تنبلی پیش نیاد و بتونم مرتب برم

- تو زیرزمین یا این آپارتمانای کوچیک و چ* خفه کن نباشه که بشه آزادانه حال کرد نه اینکه تا تکون بخوری دستت بخوره تو ممه این و پات بره تو حلق اون یکی

-همش از این دستگاهها نباشه دوست دارم آزادانه بدوم و جفتک بندازم

- تهویه مناسب داشته باشه نه مثل این باشگاه دیروزی که از بوی اسپری خوشبوکننده اش حالم بد شد و وسط کار بی خیال پولم شدم و زدم به چاک . انگار وسط دستشویی داشتی ورزش می کردی از بس اسپری زده بودن !

- نکته بسیاااار مهم اینکه مربیش واقعا ورزشکار باشه . از کجا می فهمی ؟ از هیکل خودش ، از لباس و آرایشش ( این نکته برای من خیلی مهمه کسی که برای ورزش کردن تو باشگاه زنونه اونقدر خودشو بزک دوزک کرده روحیه ورزشیش کجاست ؟ )، از خاله زنک بازیش و شرکت در بحثهای زنونه بازاری ، از نوع تمرین دادنش ، از جیم نشدنش وسط کار ( که بره گوشی بازی کنه و حرف بزنه و فیلان ) ، از وقت شناسی و انضباط کاریش و جدی گرفتنش ، از اهمیتی که به وجود تو و پیشرفتت میده و ...

-آدمایی هم که میان برای ورزش نه اینکه معیار انتخاب باشگاه باشن ولی وقتی می بینم 226 کیلو به خودشون مالیدن و معلوم نیست اومدن عروسی عمه من یا ورزش برام قابل احترام نیستن . اصلا این پوست کی هوا بخوره ؟ 

- تمیز بودن و امکانات باشگاهی

-مدیریت دقیق و منظمش 

- و خیلی چیزای دیگه

-در ضمن خودمم اونقدر زرنگ نیستم که تو خونه نرمش کنم . از استخر رفتن هم فراری ام نه اینکه از شنا بدم بیاد نه خیلی هم آب بازی و شنا رو دوست دارم ولی بددلم دیگه دست خودم نیست !


اینجوری میشه که من همیشه از بی باشگاهی مینالم  و ورزشم میشه همون پیاده روی و دویدن در هوای قشنگ تهران !


پس بمیر و بدو