هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

از همین لوس بازیای همیشگی

یه عالمه حرف دارم ولی به نوشتن که می رسه می بینم هیچ حرفی برای گفتن ندارم . بعد اصلا خیلی دلم می خواد بنویسم ولی نمی دونم چی بگم و از کجا بگم . چی شد که من اینقدر تو نوشتن تنبل شدم ! در حالی که مهم ترین روزای زندگیمو دارم سپری می کنم . به هر حال که نمی تونم و نباید خودمو به نوشتن وادار کنم . پس بازم بی خیال تا ببینیم کی قراره این باران کلمات باریدن بگیره .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد