هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

هفت فروردین

با تو من با بهار می رویم

خداوندی که مهربان ترین است



از همون اولین روزهایی که قدم به زندگی ما گذاشتی و برای من پر بود از بیم و امید ، عشق و تردید ، غم و شادی

و از همون اولین شبهایی که درد ناگهانی و گزنده ، زهرشو به جانم می ریخت و منو با ترس و نگرانی برای تو بیدار می کرد

از همون آغاز و در تمام اون لحظات پر از اضطراب ، دست بر دلم گذاشتم و بی اختیار این آیه بر زبانم جاری  شد « فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین » .

کلامی که آرام دلم بود و تسکین دردم .

ولی تا دیروز به این فکر نکرده بودم که برم جستجو کنم این آیه در کدام سوره و به چه مناسبتی آورده شده تا اینکه به اینجا رسیدم : 

سوره یوسف آیه 64 .آنجا که برادران یوسف از نزد وی برمیگردند تا بنیامین را با خودشون ببرند یعقوب که از بابت خاطره یوسف هنوز تردید داشت و نگران بود این جمله رو بر زبان جاری کرد .


و من نور چشم خودم را همواره به او سپرده ام به دستانی که مهربانترین مهربانان است .



نظرات 1 + ارسال نظر
اکسیر دوشنبه 21 اسفند 1391 ساعت 21:26

یه زمانی هم جوجه ات میاد و اینا رو میخونه ایشالا
بعد اسم منم میبینه!
سلام جوجه ی نوشا :ی

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد